آیساآیسا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

آیسا، ماه آسمون زندگی ما

یک خبر خیلی خیلی خوب و فوری

امروز صبح 28 مهر ماه 1390 ساعت 7:30 ، نی نی کوچولوی دایی یاسر اینا بدنیا اومد. امیرمهدی کوچولو بالاخره مامان و باباش رو از چشم انتظاری در آورد و پا به دنیا گذاشت. الهی قربونش برم من منم الان دارم کارهام رو انجام میدم که وسایلم رو تحویل اداره بدم و بعدش برای مدت 6 ماه برم استراحت و از اینجا یکسره میرم بیمارستان تا امیرمهدی کوچولو رو ببینم.
28 مهر 1390

هشت ماه از مهمون دل مامان بودنت گذشت...

آیسا خانم، دختر خوشکلم، نفس مامان ماهها دارن تند تند و پشت سر هم سپری میشن و عقربه های ساعت بدو بدو میرن تا روز تولد بهترین هدیه آسمونی ما فرا برسه. هشت ماه با هم بودیم و من روز به روز به تو وابسته تر شدم، هر روز با بزرگتر شدنت سهم من از حس مادری بیشتر میشه. وقتی برمیگردم به قبل و از اون روز اولی که متوجه وجود نازت شدم رو تو ذهنم مرور میکنم، اشک شوق تمام پهنای صورتم رو میگیره. روز اولی که فهمیدم شما مهمون دلم شدی داشتم ساک سفر به خونه خالق بزرگمون رو مرتب میکردم. بهترین هدیه خدا توی بهترین تاریخ از زندگیمون بهمون عطا شد. وقتی من و بابایی متوجه شدیم که داریم سه نفری به خونه خدا مشرف میشیم ، سر از پا نمیشناختیم. حالا از ا...
27 مهر 1390

هفته ی سی و پنجم

  سلام فرشته ی نازم. خوبی مامانی قربونت بره؟ عزیزکم یک هفته دیگه هم به خیر و خوشی گذشت ، این هفته یکمی مامانی سرماخوردش و متاسفانه بی حالی و کسلی من روی شما بی تاثیر نبودش. حدودا دو روزی میشد که خیلی کم حرکت شده بودی و من حسابی نگرانت شده بودم. سعی کردم تا میتونم به خودم برسم که زود زود خوب بشم ، خدا رو شکر امروز خیلی حالم بهتر شده و حرکات شما مثل سابق شده و مامانی کلی از تکونات داره لذت میبره. این هفته آخرین هفته ای هستش که من دارم میرم سرکار، و از هفته ی آینده کار تعطیل میشه و خونمون هم کامل آماده میشه و وقت چیدن وسایل اتاق شما  دختر نازمونه. امیدوارم اتاق نازتم به زودی چیده بشه که دیگه همه چیز برای اومدنت مهیا بشه....
24 مهر 1390

آخرین روزای کاری...

سلام نازگلکم. خوبی عشق مامان؟ دیروز نوبت دکتر داشتم که با خاله سحر رفتیم، آخه خاله خیلی دوست داشت با من بیاد و صدای قلب کوچولوی شما رو بشنوه. وقتی رفتیم داخل مطب خانم دکتر و من روی تخت دراز کشیدم تا صدای قلبت رو بشنویم ، ناگهان چنان لگدی نثار دست خانم دکتر کردی که باعث خندمون شد. همه چیز شکر خدا خوب و طبیعی بودش. بالاخره خاله سحر هم صدای قلب نازت رو شنید و کلی کیف کرد. آیسا جونم یک خبر خوب برات دارم مامانی. خانم دکتر از اول آبان برای مامانی مرخصی نوشتن و به امید خدا هفته آینده ، آخرین هفته ای هستش که مامانی میره سرکار، از اول آبان میمونم خونه و همش بخور بخور و لالا. تا حسابی شما رو تپل مپل و آماده کنم . من که خیلی خوشح...
21 مهر 1390

شروع لحظه شماری... ( شروع هفته سی و چهارم)

سلام به دختر عزیزتر از جونم...نفسم...عشقم امروز تقریبا میشه بگی هفته سی و چهارم شروع شده گلکم. دیگه داره کم کم انتظارها به پایان میرسه. قبل از اومدن شما نازگلم، نی نی دایی یاسر ( امیر مهدی جون)  باید پا به این دنیای پرهیجان بذاره. همه چیز برای ورود شما دو تا فسقلی آماده هستش. دو تا نینی کوچولوی بانمک برای یک خانواده. واااااااای که چه شود. تو و امیرمهدی با فاصله کمتر از یکماه قدمهای کوچولو و نازتون رو ، روی چشمهای ما میذارین . آیسا جونم، عسلکم. این روزا حسابی شیطون شدی و روز به روز داری بزرگتر میشی شکر خدا. توی این شبها که میگذره نه خودت میخوابی و نه میذاری مامانی بخوابه ناقلا.. مامانی اینقدر این روزا و شبا دچار کمبود خواب می...
16 مهر 1390

حرفهایی از جنس مادرانه...

سلام عسلکم ، خوبی مامانی؟ حسابی تپلی و لپ گلی شدی؟ الهی قربونت برم مامانی که بخاطر وجود تو تمام زندگیمون بو و عطر تازه ای بخودش گرفته. من و بابایی برای اینکه همه چیز برای اومدنت به خونه ی عشقمون آماده باشه تمام تلاش خودمون رو میکنیم. آیسا جونم ، دختر خوشکلم. عزیز جون به سلامتی دیروز عمل کرده قرار شدش امروز برگرده خونه. شکر خدا خیلی راضی بودش. بابا علی هم تا جایی تونسته سعی خودش داره میکنه که زودتر خونه آماده بشه و بتونیم وسایل نازت رو برات بچینیم تو اتاقت. دیگه چیزی به پایان روزای انتظار نمونده، می دونم بعدا دلم برای این روزا و این حس مادرونه تنگ میشه. وقتی به اینکه الان همیشه در کنارم هستی و هیچ وقت حتی یک هزارم ثانیه هم بدو...
10 مهر 1390

یک خبر خوب...

سلام جوجوی مامان. خدا رو شکر بالاخره مشکلات دارن یکی پس از دیگری حل میشن و کارها دارن خوب پیش میرن و از همه مهمتر اینکه بالاخره از امروز صبح تغییرات خونه داره شروع میشه. بابایی و آقاجون مفصل در مورد تغییرات و کارهاشون با هم هماهنگ شدن تا به امید خدا ، تا پایان هفته دیگه خونه با کلی تغییرات برای ورود شما وروجک کوچولو آماد بشه... یک اتاق ناز و خوشکل برای یک دختر ناز و خوشکل... بوس برای نفس ترین دخمل دنیا ...
4 مهر 1390
1